سناریو•>•
" وقتی میاین ایران "😂
نامجون:
ا.ت چرا این کتابا اینجوری نوشته شدن؟ ناموصا میفهمین اینارو؟
ا.ت: مشنگ این قرآنه دستخطشم عربیه! *کشیدن دست نامجون و بردن او به بقیه قسمت های موزه*
نامجون :*درحال کشیده شدن* وای ا.ت این مجسمه هارو! چقد شیر و گوزن و پلنگ! شما ها حیوونارو هم میپرستین؟!
ا.ت: نامجون چی میگی! اینا ماله دوره هخامنشی و قدیمِ ایرانن!
نامجون: ا.ت ا.ت! اینا چی...
و این داستان ادامه دارد...😂
جین:
ا.ت اینم بخور خیلی خوبه! *با دهن پر و ذوق*
ا.ت: یااا کجای ایران قورمه سبزی و شیشلیک و باهم میخورن؟! 😭😂
جین: ولی خیلی خوشمزه میشه! ترکیب موردعلاقه امه! *نگاهی به میز پر از غذا* باید فسنجون هم بخوریم...همینطور جوجه کباب،آش رشته،قیمه و البته... نون لواش!... و شاید کیک یزدی و شیرینی کشمشی هم برای دسر؟!
یونگی:
ا.ت: نه نه...درست تلفظ کن! یار مَگو که مَن مَنَم مَن نَه مَنَم نَه مَن مَنَم گَر تو تویی و مَن مَنَم مَن نَه مَنَم نَه مَن مَنَم! خیلی آسونه! اَ هارو درس تلفظ کن!
یونگی: کصخل بهت گفتم دوتا کلمه فارسی بهم یاد بده نه اینکه برام شعر حافظ بخونی!😂
ا.ت: خو مشنگ اینو مولوی خونده!
یونگی:...
ا.ت:...
یونگی: خب پس گفتی با گوشی نوکیا چطوری سلفی میگیرن؟! (بچم از زبان فارسی خسته شد میخواد بحث و عوض کنه😭😂)
ا.ت: نه یونگی...سلفی نه! باید بگی خویش انداز!
یونگی: خویش انداز دیگ چه کوفتیه؟!
ا.ت: همون سلفی...تو فرهنگ لغت!
و یونگی به غلط کردن افتاد😂💔
هوسوک:
*گیج شدن* یعنی..من و تو الان نامحرم حساب میشیم؟
ا.ت: نه خب ما از لحاظ فنی ازدواج کردیم پس مشکلی نیست!
هوسوک: و اونوقت...من با خواهرت نامحرم حساب میشم؟
ا.ت: *تفکر عمیق* نه! اون میتونه مثل من جلوی تو بی حجاب باشه!
هوسوک: مامانت چی؟
ا.ت: اونم اشکال نداره میتونه بدون روسری باشه...
هوسوک: عمه هات؟😭😂
ا.ت: اونا دیگه باید حجاب داشته با-..
هوسوک: مامان بزرگت؟!
ا.ت: دیگه داری سوالات بی ربط میپرسی! تو برا چی باید عمه و مامان بزرگ منو ببینی!؟ *پوکر فیص*
جیمین:
"تو مسجد"😂
جیمین: پیس پیس...ا.ت! *پچ پچ کردن*
ا.ت:هوم؟
جیمین: این مرده خودشو جر داد از بس زد تو کله اش با میکروفون...چرا انقد حرفای عجیب غریب میزنه؟😂😭💔
ا.ت: این هیچی روزه خونه...کارش همینه این میخونه ملت زارزار عزاداری میکنن
جیمین: خب تهش چی میشه؟ براتون نون و آب میشه؟
ا.ت: منم تاحالا جواب این سوال نفهمیدم!
جیمین: مشنگ تو کل زندگیت اینجا بودی بعد نمیدونی چرا میاین عزاداری؟!
ا.ت: *از شدت حق بودن محو در افقه!😂😭*
تهیونگ:
میگم ا.ت ...شما با اینا مست هم میشین؟ چون من هیچی حس نمیکنم..
ا.ت: کصخل اینا دلستره! معلومه مست نمیشی!😭😂
تهیونگ: *نگاهی به بطری* پَ بخاطر همینه با این ۶ تا بطری مست نشدم..
ا.ت: تو پاره نشدی ۶ تا بطری دلستر خوردی؟!
تهیونگ: نو...
ا.ت: بابا برگام!
کوک:
هوییییی ا.تتتتتتت؟!
ا.ت: دررررررد چتههه؟!
کوک: دسشویی هاتون چرا انقد عجیبه؟! این سوراخه چیه این وسط درست کردین؟! شبیه چاه آرزوعه..
ا.ت: تو به اون چیکار داری!؟
کوک: آخه...میخواستم از تو آینه دسشویی خودمو ببینم بعد آینه هه تاب تاب خورد مسواکت پرت شد اون داخل...(😭😂)
ا.ت: اییییییی ایش ایش ایششششش! بندازش دور دیگه نمیخوامش!
کوک: نه آخه مشکل این نیس...*سرشو از دسشویی آورد بیرون* دیشب هم یکی دوباری مسواکت پرت شد اون داخل...و خب مشکل بزرگتر اینه که باهاش مسواک زدی...
هیچی دیگه خبر رسید کوک از ترس ا.ت هنوز تو دسشوییه..😭😂
-----
خودم که این سناریو رو دوس دارم..!😂
#سناریو
نامجون:
ا.ت چرا این کتابا اینجوری نوشته شدن؟ ناموصا میفهمین اینارو؟
ا.ت: مشنگ این قرآنه دستخطشم عربیه! *کشیدن دست نامجون و بردن او به بقیه قسمت های موزه*
نامجون :*درحال کشیده شدن* وای ا.ت این مجسمه هارو! چقد شیر و گوزن و پلنگ! شما ها حیوونارو هم میپرستین؟!
ا.ت: نامجون چی میگی! اینا ماله دوره هخامنشی و قدیمِ ایرانن!
نامجون: ا.ت ا.ت! اینا چی...
و این داستان ادامه دارد...😂
جین:
ا.ت اینم بخور خیلی خوبه! *با دهن پر و ذوق*
ا.ت: یااا کجای ایران قورمه سبزی و شیشلیک و باهم میخورن؟! 😭😂
جین: ولی خیلی خوشمزه میشه! ترکیب موردعلاقه امه! *نگاهی به میز پر از غذا* باید فسنجون هم بخوریم...همینطور جوجه کباب،آش رشته،قیمه و البته... نون لواش!... و شاید کیک یزدی و شیرینی کشمشی هم برای دسر؟!
یونگی:
ا.ت: نه نه...درست تلفظ کن! یار مَگو که مَن مَنَم مَن نَه مَنَم نَه مَن مَنَم گَر تو تویی و مَن مَنَم مَن نَه مَنَم نَه مَن مَنَم! خیلی آسونه! اَ هارو درس تلفظ کن!
یونگی: کصخل بهت گفتم دوتا کلمه فارسی بهم یاد بده نه اینکه برام شعر حافظ بخونی!😂
ا.ت: خو مشنگ اینو مولوی خونده!
یونگی:...
ا.ت:...
یونگی: خب پس گفتی با گوشی نوکیا چطوری سلفی میگیرن؟! (بچم از زبان فارسی خسته شد میخواد بحث و عوض کنه😭😂)
ا.ت: نه یونگی...سلفی نه! باید بگی خویش انداز!
یونگی: خویش انداز دیگ چه کوفتیه؟!
ا.ت: همون سلفی...تو فرهنگ لغت!
و یونگی به غلط کردن افتاد😂💔
هوسوک:
*گیج شدن* یعنی..من و تو الان نامحرم حساب میشیم؟
ا.ت: نه خب ما از لحاظ فنی ازدواج کردیم پس مشکلی نیست!
هوسوک: و اونوقت...من با خواهرت نامحرم حساب میشم؟
ا.ت: *تفکر عمیق* نه! اون میتونه مثل من جلوی تو بی حجاب باشه!
هوسوک: مامانت چی؟
ا.ت: اونم اشکال نداره میتونه بدون روسری باشه...
هوسوک: عمه هات؟😭😂
ا.ت: اونا دیگه باید حجاب داشته با-..
هوسوک: مامان بزرگت؟!
ا.ت: دیگه داری سوالات بی ربط میپرسی! تو برا چی باید عمه و مامان بزرگ منو ببینی!؟ *پوکر فیص*
جیمین:
"تو مسجد"😂
جیمین: پیس پیس...ا.ت! *پچ پچ کردن*
ا.ت:هوم؟
جیمین: این مرده خودشو جر داد از بس زد تو کله اش با میکروفون...چرا انقد حرفای عجیب غریب میزنه؟😂😭💔
ا.ت: این هیچی روزه خونه...کارش همینه این میخونه ملت زارزار عزاداری میکنن
جیمین: خب تهش چی میشه؟ براتون نون و آب میشه؟
ا.ت: منم تاحالا جواب این سوال نفهمیدم!
جیمین: مشنگ تو کل زندگیت اینجا بودی بعد نمیدونی چرا میاین عزاداری؟!
ا.ت: *از شدت حق بودن محو در افقه!😂😭*
تهیونگ:
میگم ا.ت ...شما با اینا مست هم میشین؟ چون من هیچی حس نمیکنم..
ا.ت: کصخل اینا دلستره! معلومه مست نمیشی!😭😂
تهیونگ: *نگاهی به بطری* پَ بخاطر همینه با این ۶ تا بطری مست نشدم..
ا.ت: تو پاره نشدی ۶ تا بطری دلستر خوردی؟!
تهیونگ: نو...
ا.ت: بابا برگام!
کوک:
هوییییی ا.تتتتتتت؟!
ا.ت: دررررررد چتههه؟!
کوک: دسشویی هاتون چرا انقد عجیبه؟! این سوراخه چیه این وسط درست کردین؟! شبیه چاه آرزوعه..
ا.ت: تو به اون چیکار داری!؟
کوک: آخه...میخواستم از تو آینه دسشویی خودمو ببینم بعد آینه هه تاب تاب خورد مسواکت پرت شد اون داخل...(😭😂)
ا.ت: اییییییی ایش ایش ایششششش! بندازش دور دیگه نمیخوامش!
کوک: نه آخه مشکل این نیس...*سرشو از دسشویی آورد بیرون* دیشب هم یکی دوباری مسواکت پرت شد اون داخل...و خب مشکل بزرگتر اینه که باهاش مسواک زدی...
هیچی دیگه خبر رسید کوک از ترس ا.ت هنوز تو دسشوییه..😭😂
-----
خودم که این سناریو رو دوس دارم..!😂
#سناریو
۸.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.